اوووووووووووووووه پسر خوشگلم ببین مامانی تنبلت بعد از چند مدت اومده و داره مطلب می زنه تو سایت

ببخشید تو رو خدا

پسر خوشگلم که الان دو سال و نیمت تقریبا شده

و هر روز مهدکودک می ری و زحمت می کشی و تند تند مریض می شی و تو آخرین مریضیت که هفته

پیش بود تب سنجاقکی گرفتی و بدنت پر دونه شد.....

چقدر ترسیده بودم اما خب بخیر گذشت

مامانی خوشگلم می بینم که ماشالله هزار الله اکبر از ۱ تا ۱۰ رو می شماری

و حروف انگلیسی رو تا حرف H

قربونت برم که اینقده ماهی و طاقت ناراحتی مامان رو نداری و تا کمی از دستت ناراحت می شم می

یای و صورتم رو می بوسی...

اونروز با بابایی رفتی آرایشگاه و دیگه مو نموند تو سرت و کوتاه کوتاه کرد بابایی سرتو و اومدین قیلفت

خیلی عوض شده بود.... بامزه بامزه

سومین شب یلدات هم پساپس مبارک باشه شب خوبی بود خوش گذشت عکسها تو دوربین مونده به

محض اینکه از دوربین ریختم تو سیستم می زارمشون.

از بابا جون و بابایی هدیه شب چله گرفتی دستشون درد نکنه....

اونقدر دیگه برات ماشین خریدیم دیگه هیچ جایی تو خونه نیست....

همه ماشینها رو وقتی جاروبرقی می کشم پشتش ردیف می کنی و پا به پام می یای

 پریشب برای اولین بار سرت داد کشیدم ببخش تو رو خدا شرمنده و تو هیچی نگفتی و لباتو جمع کردی

و رفتی رو تخت دراز کشیدی و صورتت رو به بالش چسبوندی... دلم ریش ریش شد و وقتی گرفتمت بغلم

بغضتو شکوندی و گریه کردی و منم همراهت گریه کردم... ببخشید تو رو خدا بعضی وقتها لج مامان رو

درمیاری......  چند تا عکس ازت گرفتم این پایین می زارم همیشه زنده باشی

 اینجا هنوز موهات بلنده

ژستت منو کشته

و ماشینهای مدل بالا در پشت جاروبرقی که همه شکسته شدن