بابايي تولدت مبارك

فردا تولد بابايه

بابايي جونت اول فروردين درست موقع سال تحويل دنيا اومده

از عوضت مي گم باباجون تولدت مبارك

پسر نازم

اينبار كه اومدم برات بنويسم ديگه نيازي نيست كه بهت بگم ني ني گولو

چرا كه الان مي تونم بهت بگم پسر نازم

آره پسرم عزيزم نازنينم

ديروز سونو بودم همه چي خوب بود و تو هم داري 5 ماهه مي شي

و بعد مهمتر اينكه دكتر گفت پسري

يه پسر كاكل زري كه اميدوارم مثل رستم دستان شي

پسرم تو ۱۵ هفته بارداریم اندازه سرت ۳۳ و ران پات ۱۸ ميلي متر بود

مي بوسمت عزيز دلم

یه دست لباس نخی خوشمل

بازم سلام ماماني گلم

ديروز با بابايي رفته بوديم بازار

از جلوي فروشگاه سيسموني فروشي رد مي شديم

دلم تاب نياورد گفتم بريم داخل

برات يه شيشه شير سبز خوش رنگ كه دو تا جاي دست داشت گرفتيم

بعد هم يه دست لباس نخي سفيد رنگ كه شامل زيرپوش و شلوار و ... بود گرفتيم

لباسات سفيد با نقطه نقطه هاي رنگي به شماره 1 بود

ذوق كردم

ديديم يه خانم و آقا هم دارند خريد مي كنند

آقاي فروشنده گفت جنس ني ني چيه اونا گفتن نمي دونيم

منم گفتم اي بابا شما هم مثل ما هستيد كه و با هم خنديديم

خلاصه اينم شد دومين خريد سيسموني

دومین هدیه

ني ني گولوي من

ببين هنوز نيومده چقدر عزيز شدي

دايي جونت از مسافرت اومدني برات يه سرهم خوشمل آورده

بهم گفت آبجي نمي دونستم ني ني گولوت دخمله يه پسمل

شيري رنگشو گرفتم كه به هر دوتاشم بخوره

يه لحظه تو رو توي اون تجسم كردم

چقدر تو كوچولو بودي

زيبا و دوست داشتني

دوستت دارم عشق مامان و بابا

اولین هدیت

سلام ماماني

مي دوني ديروز چي شد؟

همكارم يعني خاله تو صدام كرد پايين فكر كردم كامپيوترش خراب شده

ديدم از زير ميزش يه نايلون درآورد، توش دو تا اردك اسباب بازي بود

يكي زرد يكي قرمز

گفت براي ني ني گولوت از قم آوردم برش دار

منم رنگ زرد رو برداشتم

نمي دوني چقدر خوشحال شدم

اونقدر از عوض تو هم تشكر كردم كه نگو نپرس

بعد خريد جورابات اين دومين وسيله اي بود كه به تو تعلق داشت

اردك پيش جوراباست و دل من هم در حال ضعف كردن براي به دنيا آمدت

آي قربونت برم من

اولین خرید نی نی گلو

دردانه مامان و بابا

5 شنبه اولين خريدتو كرديم

دو جفت جوراب كوچولو

هنوز نمي دونم دختري يا پسر به خاطر همين دو تا رنگي كه به دختر و پسر بخوره با باباييت گرفتيم

نمي دوني بابات چه ذوق مي كنه

جوراباتو گذاشته رو عسلي و چپ ميره و راست مي ره مي ايسته نگاه مي كنه و قربون صدقت مي ره

تو ذهنم پاهاي نازتو تجسم مي كنم كه تو جوراب ها مي خواد بره و با اين خيال سرحال مي شم

آخ كي مي ياي ماماني

چرا روزها اينهمه كند مي گذره؟

جورابات مباركت باشه